گفتم:ببخشید چی واقعا؟!
گفت:واقعا شما بچه بسیجی ها از دخترای چادر به سر بیشتر از ما خوشتون میاد!
گفتم:بله
گفت:اگه آره، پس چرا پسرایی که از ما ها خوششون میاد از کنار ما که میگذرند محو ما میشن،
ولی همین خود تو و امثال تو از چند متری یه دختر چادری که رد میشیدفقط سر پایین میندازید و رد میشید!
گفتم: آره راست میگی، سر پایین انداختن کمه!
گفت:کمه؟ببخشید متوجه نمیشم؟
گفتم: برای تعظیم مقابل حجاب حضرت زهرا(س) باید زانو زد حقاکه سرپایین انداختن کمه آره تو راست میگی ...
///////////////////////////////////////////.........................................................................................////////////////////////////////////////////////
اینایی که هیچ وقت نگران پاک شدن رژ لبشون نیستن!
اینایی که موهاشون
همیشه یه رنگه!
اینایی که فرت و فرت سمفونی "ایــش" "ایـش" راه نمیدازن.
این
دختـرایی که هیچ وقت "خَـزه" و "جواده" نمیاد تو دهنشون.
پـول و مـاشین و قیـافه
واسَشـون مهــم نیست!
اونایی که یـه چادر دارن قدر دنیا براشون می
ارزه..
اینا رو خیـلی مواظبشون باشین!
اذیتشون نکنید..
"اینا خیلی حیفن"
برادرم ، من در این گرمای تابستان چادر سر میکنم ،
سخت است ولی تنها 3 ماه است ،
چادر آزادی حرکت و دستانم را می گیرد ،
سخت است ولی نه زیاد،
چادر سر کردن مسئولیت می آورد و انتظار ،
ولی تمام اینها سخت تر از کار تو نیست ،
سخت تر از کار تو نیست که باید در تمام طول سال سر به زیر راه بروی
و از میان شیاطین متحرک کوچه ها و خیابان ها،
از میان بانوانی که نتوانسته اند خودنماییشان را کنترل کنند ،
سالم رد شوی ،
از تو سخت تر نیست که همیشه باید مراقب خودت باشی
وقتی می خواهی بیرون بروی یا فیلمی ببینی یا به اینترنت وصل شوی ،
زیرا شیاطین برایت کمین کرده اند .
از تو سخت تر نیست که
در این هجوم بی مهابای وسوسه های دلفریب و پلیدی های نا جوانمردانه
باید پاک باقی بمانی.
و خداوند مرد را قوی آفرید زیرا وظیفه ات بسی سنگین تر است
و اگر دراین آزمون ها پیروز شدی ،مردی خدایی میشوی!
.................................................................................................................................................................................................
من یک دختر چادریم ...
شاد و پرنشاط ، سرزنده و پرکار
قرآن و نهج البلاغه اگر میخوانم ، رمان و حافظ هم میخوانم
عاشق پهلوانی های حضرت حیدر اگر هستم ، یک عالمه شعر حماسی از شاهنامه هم حفظم
پای سجاده ام گریه اگر میکنم ، خنده هایم بین دوستانم هم تماشایی است !
من یک عالمه دوست و رفیق دارم
تابستان ها اگر اردوی جهادی میرویم ، اردوهای تفریحی ام نیز هر هفته پا برجاست ..
ما اگر سخنرانی میرویم ، پارک رفتنمان هم سرجایش است ..
مسجد اگر پاتوق ماست ، باغ و بوستان پاتوق بعدی ماست ..
برای نماز صبح قرار مسجد اگر میگذاریم ، هنوز خورشید نزده از مسجد تا خانه پیاده قدم میزنیم
دعای عهدمان را اگر میخوانیم ، همانجا سفره باز میکنیم و با خنده و شادی صبحانه مان میشود غذا با طعم دعا !
ما اگر چادر سر میکنیم ، نقاش هم هستیم ، خطمان هم خوب است ، حرفهای دخترانه مان سرجایش ، شوخی های دوستانه مان را هم میکنیم ، نمایشگاه و تئاتر هم میرویم ، سینما هم اگر فیلم خوب داشت ..
کوه هم میرویم ، عکس های یادگاری ، فیلم های پر از خنده و شادی ..
کی گفته ما چادری ها ...
من قشنگ تر از دنیای خودمان سراغ ندارم !
دنیای من و این رفیقان با خدایم ، همین هایی که دنبال زندگیشان در کوچه و خیابان نمیگردند ، همین هایی که وقتی دلت را میشکنند تا حلالیت ازت نگیرند ول کن نیستند ، همین هایی که حیاشان را نفروختند ..
خوشبخت ندیده ، هرکس ما را ندیده ...
خواهرم بپوش تا حفظ کنی خودتو از...
ان
انکه با زندگی میسازند زندگی را میبازند
با زندگی نساز ان را
بساز.
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد
شاید دعای مادرت زهرا بگیرد
آقا بیا تا با ظهور چشمهایت
این چشمهای ما کمی تقوا بگیرد
آقا بیا تا این شکسته کشتی ما
آرام راه ساحل دریا بگیرد
اقا بیا تا کی دو چشم انتظارم
شبهای جمعه تا سحر احیا بگیرد
پایین بیا خورشید پشت ابر غیبت
تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد
اقا خلاصه یک نفر باید بیاید
تا انتقام دست زهرا را بگیرد
اقا شرمنده ات هستیم دست ما رو بگیر
اولین حرکت .....برای شادی آقا امام زمان از همه ما ..
انشالله
برای سلامتی
امام زمان و تعهجیل در فرج ان عزیز
...
برای سلامتی رهبر عزیز ایران ..مولای خوبیها امام
خامنه ای عزیز
....
طرح ختم صلوات رو اجرا کنیم بنابراین خواهش میکنم هر
کسی که میاد تو 12صلوات
به این نیت
بفرسته و به عدد قبلی اضافه کنه و یه کامنت بزاره
...
بچه ها نذارید این پست پایین بره ببینم چه
میکنید
....
یا علی
....
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل
فرجهم .....
................................................................................
....................................................................
....................................................................
شبهای جمعه که میشه دلها بهونه میگیره / هر کی میاد سر یه قبر ازش نشونه میگیره
یکی سر قبر پدر، یکی کنار مادرش / یکی کنار خواهر و یکی پیش برادرش
اما یه مادر غمگین و آرام / میاد کنار شهید گمنام
آه و واویلا، آه و واویلا ، آه و واویلا ، آه و واویلا
یه جعبه خرما برای فاتح خونی میاره / آروم میاد میشینه و سر روی سنگش میذاره
میگه تو جای بچه می ، گوش بده به حرفای من / از بس که اینجا اومدم درد اومده پاهای من
آخر نگفتی کسی رو داری؟ / یا که مثل من بی کس و کاری
آه و واویلا، آه و واویلا ، آه و واویلا ، آه و واویلا
مگه تو مادر نداری برای تو گریه کنه / غروب پنج شنبه بیاد به قبر تو تکیه کنه
غصه نخور من مادرت. منم همیشه باورت / نمیذارم تنها بشی. مدام میام بالا سرت
از تو چه پنهون یه بچه دارم / چند ساله از اون خبر ندارم
آه و واویلا، آه و واویلا ، آه و واویلا ، آه و واویلا
آخ که دلم برات بگه از پسرم یه خاطره / لحظه ی جبهه رفتنش، ساعتی که می خواست بره
از اون لباس خاکی و از اون کلام آخرش / هر قدمی میرفت جلو نگاه می کرد پشت سرش
دیگه نیومد، رفت ناپدید شد / چشام به درب خونه سفید شد
آه و واویلا، آه و واویلا ، آه و واویلا ، آه و واویلا
دیگه از اون روز تا حالا منتظر زنگ درم / بس که دلم شور میزنه نصف شب از خواب می پرم
بسه دیگه خسته شدی دوباره خیلی حرف زدم / با این که قول داده بودم اما بازم گریه شدم
خدا نگهدار پسرم فعلا ازت جدا میشم / شاید مسافرم بیاد، زشته تو خونه نباشم….
با صد امید و آرزو مادر مفقود الأثر / بلند شد از کنار قبر، شاید براش بیاد خبر
چند ساله مادر کارش همینه / خبر نداره بچه ش همینه
چند ساله مادر کارش همینه / خبر نداره بچه ش همینه
آه و واویلا، آه و واویلا ، آه و واویلا ، آه و واویلا
بی خودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود
بی خودی حرص زدیم سهممان کم نشود
ما خدا را با خود سر دعوا بردیم و قسمها خوردیم
ما بهم بد کردیم ما بهم بد گفتیم
ما حقیقتها را زیر پا له کردیم و بسی حظ بردیم که زرنگی کردیم
روی هر حادثه ای حرف از زور زدیم از شما میپرسم:
ما که را گول زدیم؟
محمد بن حسن - | |
---|---|
نقش | امام دوازدهم شیعه |
نام | محمد بن حسن - |
کنیه | ابوالقاسم، احمد و ... [۱] |
زادروز | نیمه شعبان سال ۲۵۵ یا ۲۵۶ هـ.ق. (۸۶۹ م.)[۲][۳] برابر با دوشنبه، ۸ مرداد ۲۴۸ شمسی (سال کبیسه) |
زادگاه | سامرا[۴] |
لقب(ها) | حجت، مهدی، قائم، بقیةالله، حجةالله، صاحبالزمان، المنتظَر، غائب، صاحبالأمر، ولی عصر، منصور، منتقم و ...[۵] |
پدر | حسن عسکری |
مادر | نرجس خاتون یا صیقل |
طول عمر | پیش از امامت: ۲۵۵ یا ۲۵۶(قمری) –۲۶۰ ه.ق. (به اعتقاد شیعه دوازده امامی) |