داستان اول (نماز شب را ترک کن)
- سه شنبه, ۵ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۴۹ ق.ظ
پدر شهید بزرگوار ((مسعود قانعی))تعریف میکند مسعود هر وقت از جبهه به مرخصی می امد نماز شبش ترک نمیشد.
یادم هست یکبار به او گفتم((من یک ارتشی هستم))و باید صبح زود سر کار بروم و عادت دارم و اکر زود بیدار شدم دیگر خوابم نمی برد و این چند روز که اینجا هستی نماز شبت را ترک کن.
اما ایشان این کار را نکرد و طرح دیگری ریخت.
خانه ما خیلی کوچک بود و دو اتاق تو در تو بیشتر نداشتیم.
از شب بعد ساعت را کوک میکرد و در داخل رختخواب خودش میگذاشت و چندتا پتو روی ان می انداخت تا صدای زنگ ساعت مزاحم کسی نشود.
بلند میشد و نماز شبش را میخواند...
شهید مسعود قانعی(برا شادی روح شهیدصلوات)
- ۹۲/۰۹/۰۵